میان همهمه ی شهر باطنا خسته

صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته

صدا کشاند مرا سمت خویش تا مسجد

چقدر خاطره دارم هنوز با مسجد

کنار حوض آبی آنجا کنار ماهی ها

نشسته ام مقابل لبخند شمعدانی ها

نشسته ام مقابل آن منبری که چوبی بود

مرور خاطرهایم چه حس خوبی بود

و کودکانه میان حیاط می خندید

همان که روی سرم آب حوض می پاشید

صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته

تمام صحن ،سکوت و دو چشم من بسته

رسید بانگ موذن به نغمه ی دلخواه

و گفت اشهدا ان علی ولی الله

میان رفت و آمد وقت اذان دلم شد گم

اذان گرفت دست مرا برد تا غدیر خم

صدای همهمه بود و نوای نای رسول

و دشت نغمه ی آمین شد از دعای رسول

تمام جان خودش را صدا زد و آنگاه

گرفت دست یدالله و گفت بسم الله

چنین به قلب پیمبر پیام نازل شد

غرض تکامل دین بود وبس ،که حاصل شد

صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته

تمام صحن ،سکوت و دو چشم من بسته

رسید بانگ موذن به آخرش ناگاه

و گفت اشهد ان لااله الا الله

میان خلوت خود سوخت قلب تنهایم

از این کمال چه دور است دور دنیایم

نشسته ام بنویسم قلم شکست از درد

گرفت قلب صفحه از این عالم پر از نامرد

چقدر دین بدون علی پر از خشم است

بدون مهر علی دینمان چه بی رحم است

غدیر عید کمال تمام آیین هاست

غدیر پاک و منزه ز لعن و نفرین هاست

غدیر جلوه ی ایمان حضرت مولاست

علی امام شیعه امام تمام سنی هاست

علی محبت محض است بی برو برگرد

همین محبت حیدر مرا مسلمان کرد

شدیم معرکه گردان خفت صفین

شدیم گرم برادر کشی به نام دین

غدیر فلسفه اش مهر و مهربانی هاست

و هر که حب علی داشت او برادر ماست

غدیر جشن سیادت برای سیدهاست

دلی که مهر علی داشت پرچمش بالاست

خوشا دلی که سرشته خدا برای علی

" علی امام من است و منم گدای علی"

گدا شدم بدهی تو به من هم انگشتر

گدا شدم که قبولم کنی شوم نوکر

نماز با محبت حیدر چه قیمتی دارد

و سجده سمت خالق تو به چه لذتی دارد

هزار شکر که در سایه ی تو ام آقا

بهشت من شده تسبیح حضرت زهرا(س)

تمام منبر و گنبد علی علی می خواند

صلاه ظهر گوشه ی مسجد دلم جا ماند

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها