تو را می نویسم در آغوش خاک

ضریحی ز اسرار پنهان اشک

ومضمون شعرم شبیه غبار

خودش را رسانده به ایوان اشک

اگر واژه در واژه خاکی شدم

و شعرم به مصراع روضه رسید

به دنبال آداب این مرثیه

به جز قال صادق(ع) جوابی ندید

نفس های من ذکر تسبیح شد

و اندوه من جنس سبز دعا

همان خادمی که کمی شاعر است

شده خیس باران این روضه ها

قلم را سپردم به دستان خاک

برای تو بال و پرم خاکی است

همیشه دو خط بعد شعر بقیع

کمی چادر مادرم خاکی است

نه ایوان نه گلدسته و نه ضریح

نه زائر نه خادم نه سایه نه بام

گرفتم سراغ چراغی که نیست

فرستادم از دور بر تو سلام

مدینه همان شهر تکرار درد

همانجا که رسم است در سوختن

همان شهر بی عاطفه که شده

فقط عادتش بال و پر سوختن

تو را دست بسته کجا می برند؟

نرو بی عصا هی زمین می خوری

عزیزم بگو یا علی(ع) و بایست

چرا بی هوا هی زمین می خوری؟

زمین می خوری آسمان بی قرار

همه عرش دارد بهم می خورد

زمین خوردنت شد برایم گریز

چنین اوج روضه رقم می خورد

به رسم همان روضه ی خانگی ات

که اشکت گره می خورد با حسین

در این هق هق آخر مجلسی

"اگر خسته جانی بگو یا حسین(ع)"

زمین خورده و دست و پا می زند

چرا خواهرش بی سپاه آمده

بگو جان زینب مراعات کن

بگو مادرت قتلگاه آمده




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها